زير چتر خـــــــــــــــــدا

زير چتر خـــــــــــــــــدا

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 451
بازدید کل : 4283
تعداد مطالب : 119
تعداد نظرات : 94
تعداد آنلاین : 1




شقايـــــــــــق

شقایق گفت با خنده نه بیمارم نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان از عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از چهره اش پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت شنیدم سخت شیدا بود نمیدانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود اما...طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد از آن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند شود مرهم برای دلبرش آن دم شفا یابد چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه به روی من بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد و او می رفت و من در دست او بودم و او هر لحظه سر را رو به بالاها تشکر از خدا می کرد پس از چندی هوا چون کوره آتش،زمین می سوخت و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟در این صحرا که آبی نیست به جانم هیچ تابی نیست اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم هرگز دوایی نیست و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما...!!! نمی فهمید حالش را چنان می رفت و من در دست او بودم و حالا من تمام هست او بودم دلم می سوخت اما راه پایان کو؟نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو؟ و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد آنکه مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت نشست و سینه را با سنگ خارایی ز هم بشکافت...ز هم بشکافت...اما! آه...صدای قلب او گویی جهان را زیر و رو می کرد زمین و آسمان را پشت و رو می کرد و هر چیزی که هر جا بود با غم رو به رو می کرد نمیدانم چه میگویم!!به جای آب خونش را به من می داد و بر لب های او فریاد:بمان ای گل.....که تو تاج سرم هستی.....دوای دلبرم هستی.....بمان ای گل.....و من ماندم.....نشان عشق و شیدایی.....و نام من شقایق شد.....گل همیشه عاشق شد...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: محمد محراب&فاطمه تاريخ: جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ ما خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to zire-chatre-khoda.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com